فرق داشت , نحوه حرکتش هم مثل بقیه نبود. بین این همه ادم نگاهش به من بود بعد هم فوری نگاهش رو از نگام دزدید و بی تفاوت از کنارم رد شد احساس کردم چیزی درونم لرزید و در او هم. دومین دیدار کوتاه بود با اینکه برخوردمون به اندازه یک لحظه کوتاه بود یک عمر رویا آفریده و هر روزه من با رویای اون لحظه و در انتظار حدوث مجددش سپری میشه . (( انگار هیچ چیز و هیچ کس نمی بینی حتی آنانیکه تا دیروز به جانت بسته بودند .)) روزها سپری می شوند . همه می آیند جز او که باید و من انتظار را زندگی می کنم.شاید رهگذری بود که بر حسب اتفاق از این راه گذشت و به مقصد رسید و دیگر باز نخواهد گشت . کاش بیاید , حتی برای چند لحظه . حتی اگر رهگذر بود کاش بیاید . یکبار ببینمش و برای یک عمر خاطره اش را با خود نگاه دارم . آرزوی محالی است . باید فراموشش کنم و به زندگی خود ادامه دهم اگر می خواست تا کنون می آمد اما دلم آشوب است انگار او همینجاست و من نمی دانم. ((میدونم که نیست)). مگر چقدر او را میشناسم که فراموش کردنش سخت باشد. به سراغم آمد آغوش گشود . مرا در آغوش کشید رقص را شروع کرد . و من چه سبک در آغوشش به هر سو می چرخم مرا میچرخاند و می چرخم و می چرخم و …….. چقدر سبکم وزنی ندارم اصلا انگار نیستم چه نبودن لذت بخشی و چنان غرق رقص نابود کننده بودم که نفهمیدم کی مرا از شاخه و از ریشه جدا کرد و بر خاک سرد رهایم کرد .
وزید و رفت و من باز انتظار را زندگی می کنم.
دل ت ن گ م ...
در انتظار نبودی
وگرنه می آمد
در انتظار نماندی
وگرنه میتابید
ستاره سحری.
خیلی لطیف و قشنگ بود . یک دلتنگی صادقانه ....
موفق باشی
ممنون بهم سر زدی .
به روز هستم