وزید و رفت

فرق داشت , نحوه حرکتش هم مثل بقیه نبود. بین این همه ادم نگاهش به من بود بعد هم فوری نگاهش رو از نگام دزدید و بی تفاوت از کنارم رد شد احساس کردم چیزی درونم لرزید و در او هم. دومین دیدار کوتاه بود  با اینکه برخوردمون به اندازه یک لحظه کوتاه بود یک عمر رویا آفریده و هر روزه من با رویای اون لحظه و در انتظار حدوث مجددش سپری میشه . (( انگار هیچ چیز و هیچ کس نمی بینی حتی آنانیکه تا دیروز به جانت بسته بودند .))  روزها سپری می شوند . همه می آیند جز او که باید و من انتظار را زندگی می کنم.شاید رهگذری بود که بر حسب اتفاق از این راه گذشت و به مقصد رسید و دیگر باز نخواهد گشت . کاش بیاید , حتی برای چند لحظه . حتی اگر رهگذر بود کاش بیاید . یکبار ببینمش و برای یک عمر خاطره اش را با خود نگاه دارم . آرزوی محالی است . باید فراموشش کنم و به زندگی خود ادامه دهم اگر می خواست تا کنون می آمد اما دلم آشوب است انگار او همینجاست و من نمی دانم. ((میدونم که نیست)). مگر چقدر او را میشناسم که فراموش کردنش سخت باشد. به سراغم آمد آغوش گشود . مرا در آغوش کشید رقص را شروع کرد . و من چه سبک در آغوشش به هر سو می چرخم مرا میچرخاند و می چرخم و می چرخم و …….. چقدر سبکم وزنی ندارم اصلا انگار نیستم چه نبودن لذت بخشی و چنان غرق رقص نابود کننده بودم که نفهمیدم کی مرا از شاخه و از ریشه جدا کرد و بر خاک سرد رهایم کرد .
وزید و رفت و من باز انتظار را زندگی می کنم. 

 

دل ت ن گ م ...


ماه کاغذی کلید خورد !!!

سلام ..

ماه کاغذی کلید خورد !!!

نمای کوتاه روزهایم ...

من .. کودکانهایم ... ارزوهایم ...

تو ... حادثه ... عاشقانهایم ...

نقطه سر خط!!!

سه ... دو ... یک  ...   حرکت

سلام ...